@با تو تا هميشه@

¤ براي دلهاي چسپيده در سرزميني كه خورشيد عشق آن را غروبي نيست ¤

" شبانه هايي به خاطر تو" (1) امشب نتوانستم بخوابم، خواب با حال پريشانم نزديكم نشد ومن گفتم امشب بروم به کوچه های بی انتهای پر طراوت زندگیمان بنگرم، تو هم بودي گفتم بيا با هم شعر کوچه را زمزمه کنیم. تو از هر سو که دلت می خواهد بیا، میدانی که من سالهاست انتظارت را میکشم،من تنها در این کوچه منتظرم، من سالهاست در پریشاني راه كوچه خانه ات را گم كرده ام، مدام در پی تو می گردم. می خواهی گرد چندین ساله را از دل کوچه برداريم، میخواهی آواز مرغکان شب را به تمنّا بيدار كنم، اگر دلت خواست شاهدانِ خلوتمان را که به صداقتِ نگاهمان گواهی میدهند به نظار بنشينيم... تنهای تنها بیا و ببین عشق را در چشمانِ همیشه منتظرم.... 4:52

+نوشته شده در جمعه 7 اسفند 1390برچسب:ساعت دهي كه كاني نبوده,ساعت11:41توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

بگو کجـــــــــــای این دنیا ؟ پشت کدام پنجــــــــــــــــــره می توان ایستاد و به تــــــــــــو فکر نکرد ؟! ولي پشت تمام اين پنجرها ايستادم و به تو فكر كردم... تو نيستي و من باز خيره به تنها عكست... نگاهت پرم میکند از حرف های نگفته ات باز هم نگاهت... نمیدانی چه آتشی بر دلم میزند قشنگ تر از این هم مگر هست در دنیا!! و فقط یک چیز میماند... من تو را به دلم قول دادم... نگذار بد قول شوم.. ( براي كسي كه تنها ساعت 10 به يادش بودن كافي نيست ) ساعت 4:40 بامداد kyanoh

+نوشته شده در جمعه 10 اسفند 1390برچسب:ساعت دهي كه كاني نبوده,ساعت11:41توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام...دوست می دارم براي آخرين لحظهاي شبي كه فردايش مال خواهي بود.. برای عطر نان گرم و برفی که آب می شود و به خاطر بهاري كه با تو آغاز شد.. برای نخستین نگاهت كه فراموشش نخواهم كرد؛ تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم..

+نوشته شده در جمعه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت8:39توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

زخمی کهنه ام! سایه رنجی پایان یافته! دوستت دارم و به لمس سر انگشتانت بر سایه این زخم دلخوشم....

+نوشته شده در جمعه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت20:46توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

@ 23 @ از حوالی رویا و در لابه لاي سيم هاي بي جان اتصال مرا به يك اشاره به پنجره ای رو به آفتاب فرا خواندی....! درجايي كه حادثه عشق سکوت ديرينه ام را در هم شكست... و من ... و دلم در انتظارلحظه های عاشقی! دستانم در همایش ِ لمس ِ حسی تب دار و چشمانم لانه ی کبوتران ِ از کوچ برگشته از خواب سیمرغ !!! با من آیا پای آمدنت هست ؟!! تا دشت بابونه و لاله وحشی.. آنجا که خواب هيچ بچه آهويي از پرواز قناری آشفته نميشود... !!! و بوسيدن لبهايت با فشردن آغوشت آرامشي خواهد داشت كه قبل از هيچ طوفاني نيست.... shahin-famey

+نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:45توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

16 میان ابرها سیر می‌کنم هر کدام را به شکلی می‌بینم که دوست دارم... می‌گردم و دلخواهم را پیدا می‌کنم میان آدم‌ها اما کاری از دست من ساخته نیست.. خودشان شکل عوض می‌کنند بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد … بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت... آری همه چیز همان است اين منم كه معانی واژه‌ها را نمي فهمم... و هرگز نتوانستم درك كنم كه چرا كسي که دوستش دارم باید با من اينچنين باشد ؟ خب لابد این یعنی زندگی!؟ اما واقعن یعنی همین؟! نمی‌دانم اما این را خوب می‌دانم که تا اعماق وجودم خسته ام و به گمانم خوابم می‌آید... famey

+نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1390برچسب:دلنوشتهايي براي ساعت ده 16,ساعت23:45توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

7

(قسمت 7) " براي تو " shahin برای تو می نویسم! از دلنشینی کلامت و زیبایی چشمانت ميخواهم ساده بنويسم.. مینویسم که بدونی یک نفر هست که شب و روز به یادته یک نفر هست که وقت و بی وقت از نبودنت دلگیر می شه یک نفر هست که احساسش ، قلبش و روحش تسخیر کردی می نویسم که بدونی دیگه تنها نیستم . دیگه تنها نیستی . می نویسم و یقین دارم تک تک جملاتم می خونی و باورم داري... مينوسيم واسه جواب اشکایی که دیگه" با تو" سرازیر نميشن... می نویسم که اعتراف کرده باشم: که با ذره ذره ی وجودم دوست دارم . اعتراف می کنم که هیچکس نمی تونه اینجوری دوست داشته باشه.. دوست داشتني به اندازه درياي نگاهت كه كرانهايش را پاياني نيست......famey......

+نوشته شده در جمعه 3 اسفند 1390برچسب:دلنوشتهايي 7,ساعت22:45توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

آه.. چه انتهاي غريبيست دستانم چقدرسرد شده اند باورشان نميشود كه بعد از اين همه انتظار از پس سالياني كه گمت كرده بودم ، بي انكه لمسشان كني قصد رفتن داري...... خداحافظ .. بعد از من... بعد از من تو ديگر عشق را در دورترین غروب روياهايت هم نخواهی دید... و هيچ گاه نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد.. بعد از من تو هرگز التماس چشمانم را به ياد نخواهي اورد... بعد از مرگم تو گرمای دستانم را حس نخواهی كردو صدایم را نخواهی شنید.... صدایی که گرچه از غم پر بود اما شنیده می شد تا بگوید "دوستت دارم" بعد از مرگم خوابم را نخواهی دید.... خوابی که شاید دیدنش برای من آرزویم بود و امید چشم بر هم گذاشتنم.... بعداز مرگم ديگر كسي برايت نمي نويسد و تو نامه های ناتمامم را نخواهی خواند..

+نوشته شده در جمعه 3 اسفند 1390برچسب:دلنوشتهايي 6,ساعت22:44توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

دلنوشته 21_ همین دلتنگیهای فصلی همین دلشوره های بیخودی همین لبخندهای گاهی به گاهی همین چشمهای خیس یواشکی همین لجبازیهای شبیه بچگی همین بغض های بیقرار ...... ... همین دلهره های مشکوک اصلا همین نوشته های خط خطی ؛ همه‌ی اینها عشق است خود ِ خود ِ عشق است سختش نکن! عشق همین اتفاقات ساده است...

+نوشته شده در جمعه 2 اسفند 1390برچسب:دلنوشتهايي 6,ساعت22:44توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

او که می رود نمی فهمد... اما او که بدرقه میکند مي داند کاسه آب معجزه نمی کند! من ديگر باورم شده كه تنها شده ام و به سختي يادم مي ايد كه هنوز زنده ام ..درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها شده ام.. ديشب تا صبح نخوابيدم و به انتظار اخرين لحظه هاي نشستم، كه شايد برگردي در را هم باز گذاشتم ولي اولين باد صبحگاهي كه امد، در را بست و گفت : اکنون دیگر دیر است بهتر است غصه هايت را تنهايي بخوری، و دیگر در انتظارکسی نباشي.. چون همیشه كسی منتظر است و همیشه كسی هست كه هرگز نمی آید ... بعد از تو، تمام کوچه های دفترم بن بست و تاریک است..و من هرگز براي دختركم روزيتا چيزي نمينويسم و اسمش را ديگر به گورستان خاطرها ميسپارم..

+نوشته شده در جمعه 1 اسفند 1390برچسب:دلنوشتهايي 6,ساعت2:13توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

18 در زنـدگی برای هر آدمی از یک روز....از یک جا...از یک نفر به بعد... دیگر هیچ چیز مثل ِ قبل نیست... نه روزها... نه رنگ ها... نه خیابان ها... و نه آرزوها ... و تو براي من آن يك نفري ، با تمام تفاوتهايي كه با من داري... حالا دیدن عکست تمام سهم من است از "تو " آن را هم جیره بندی کرده ام تا مبادا توقعش زیاد شود!! دل است دیگر . . . ولي ممکن است فردا خودت را از من بخواهد... همين فرادا.. famey

+نوشته شده در جمعه 19 اسفند 1390برچسب:,ساعت19:13توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

(قسمت 8)- دلنوشتهايي براي ساعت 10 " باور نميكنم " باور ندارم طلوعی را ببینم که تو در آن نباشی ، باور ندارم غروبی بیاید و من بی تو باشم... از طلوع تا غروب این زندگی ، و از غروب تا طلوع آن میخواهم با تو باشم، به یاد تو باشم ، در کنار تو باشم و در آغوش تو... باور ندارم لحظه های بی تو بودن را ، لحظه ها همه میدانند درد تنهایی ام را .. تنهایی شاهد است من منتظرت بودم.. تا ببینم تو را و بگویم فدای تو عزیزم، دلتنگت بودم ای بهترینم.. باور دارم لحظه های با تو بودن را ، باور دارم که هیچگاه بی تو نخواهم ماند.. تو هم باور كن كه همه ساعتهايم همه شاديهايم همه ارزوهايم و همه نامه هايم در همه فرداهايي كه مي ايند: از ان " توست " ......... توووو .....

+نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:shahin,ساعت22:26توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

ماجراى ما را پايانى نيست در تمام اتاق‏هاي خانه خيال‏هاى تو با من حرف ميزنند صدايت... با اهنگ روياهايم در اتاقم مى‏پيچيد گويي تو كنارم هستي..شهين دستهايت چه گرمند بگذار لحضه اي براي من باشندتا يخهاي هزار ساله دلم را اب كنند.. بوى پيرهنت چون شكوفه هاي بهارى تمام اتاق‏ها را سفيدكرده ... اجازه ديدن چشمهايت را به من بده سالهاست كه نگاهم در پي انها بوده.. ماجراى ما را پايانى نيست و من با تو ميمانم و تا ان سوي مرز شقايق با تو همسفر خواهم بود در سرزميني به نام ابديت.. " اي واژهاي بي جان شعر من شما گواه باشيد كه من فقط براي كسي نوشتم كه ديگر تمام وجودم براي اوست" Shahin

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:قسمت 6 شايد قسمت هفتي نباشد,ساعت21:54توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

..دوست دارم .. حالا ديگر خوب معناي اين جمله را درك ميكنم.. اين جمله جزيي از وجود من است كه سالها هنگامي كه شبها قفسه سينه ام درد ميكرد، من ساده دست بر روي قلبم ميگذاشتم و فكر ميكردم انجاست ولي امروز وقتي صدايت را براي يك روز نشنيدم ، به ناگاه درد از من دور شد و من تازه فهميدم كه دوست داشتن تو يكي از بافتهاي اصلي قلبم است كه تنها شنيدن صدايت و ديدن نگاهت تسكين درد دايمي اش است، .. تو از ديرباز همراه لحظهايم بودي و حالا ميدانم كه صداي طپش قلبم از براي توست... " بي قرار نگاه و صدايت kyanosh

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:هر چي كس,ساعت1:55توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

قصه قلبم را باز کردم برایت...از دلم گفتم ...از دردها ... از غصه های عجیب پیچ در پیچ... از زندگی ... تا لب گشودی ... دیدم قلبت آکنده تر از من بود ... قلبت را دیدم ...از پشت لرزش صدایت و غم ها را از روی اندوه چشمانت خواندم... سالها پيش ديدمت در همان خيابنهاي كوتاه پاوه و تو چه بي تفاوت از كنار التماس نگاهم گذشتي.. حالا كه پيدايت كرده ام ميبينم حکایت ما بی شباهت به هم نبود ... و چه مخزنی بودی و من بی خبر بودم ... براستی می شود داستان قصه ی هزار و یک شب نوشت از پس حكايتمان داستاني زيبا و جاودانه! براي ورود به قصه هزارساله ما فقط اندكي عشق لازم است نميدانم ان را با خود داري يا نه؟ برايم بگو

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:ponh1@yahoo,com,ساعت1:35توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

به یک نگاه دلم را به سوی خود بردی همان نگاه مرا بس دوباره لازم نیست به شوق دیدن تو عاشقانه می ایم قدم قدم و پیاده سواره لازم نیست نگاه عاشق من جز تو را نمیبیند برای جلب نگاهم اشاره لازم نیست تمام سطح دلم را سیاه میکند اندوه غم سیاه دلم را شماره لازم نیست ببین که در دل من موج میزنداحساس و موج های دلم را کناره لازم نیست

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:sh,sh,sh,sh,,ساعت1:20توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

(5) به این سقف های کوتاه دل نبسته ام و به باغ هایی که به پلک بر هم زدنی از بهار به زمستان میرسند.. به دل های معمولی امیدی نیست، از آن خیابان نمی توان به تو رسید، و از هر درختی نمی توان وقت آمدن پرنده ها را سئوال کرد من خوب می دانم که هیچ تقویمی نمی تواند بگوید که چه وقت مي آيي چگونه بی تو از عشق بگویم و از خاطره هایی که ازمهتاب زیباترند؟ بی تو چگونه از رفتن بگویم و از حوض هایی که دریا را به ماهی ها می آموزند؟ این روزهای گرفته و دراز بی تو به پایان نمی رسند و حرف های من هر غروب ناتمام می مانند.. تو چرا پيشم نمي آيي؟ به اتاق های افسرده که سراغ تو را می گیرند، چه بگویم؟و هر وقت دلم گرفت به چه کسی دلنوشته اي براي ساعت ده بفرستم..kyanoh www.tahamisha.loxblog.com

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,ساعت1:20توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

(4) ساعت 10 كه ميگذرد این نامه هم تمام می شود و من آخرين نگاه تو هنگام رفتن را بر روي چشمانم قاب خواهم گرفت .. و هميشه نگاه خواهم كرد و به یاد خواهم آورد كه هیچ كس به من نگفته پنجره جاي پای رهگذران را از یاد می برد وآسمان كفاف این همه تنهایی رانمی دهد.. "شهين" اي كاش تمام ساعتها بر روي ساعت 10 از كار مي افتادند تا كسی نمي گفت كه ماه پشت درهای بسته می میرد رفتن می آید و فردا دنباله ی خواب تمام ساعت دهايست كه مي ايند وديگر تو پيشم نيستي...

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:shahin,ساعت1:4توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

" دلنوشتهايي براي ساعت ده(3)" من به تمام واژه هايم نمره سکوت داده ام می خواهم تنها به تو فکر کنم.. چون تو همان كسي هستي كه از ان راهي امد كه پريشاني دور شد... و من هماني نبودم كه بي تو در اين فاصلها پير شوم.. آري ، تو پري شدي و من همان مرغ مهاجري كه در پي تو تا آن سوي درياها خواهم رفت... ولي روزهاست كه من به در پي تو درياها را پشت سر ميگذارم، ولي نشاني از تو نمييابم.. نازنينم كجايي.... برايم فرقي ندارد هر كجا كه باشم ساعت ده كه ميشود من بي اختيار برايت مينويسم تا تو بداني: تمام لحظه هايم تمام نامه هايم كه به حجمي سفيد است.. تمام آن رگهايم كه خوني در آن باشد.. و تمام ساعتهايم كه هر شب ده ميشوند براي توست......

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:shahin,ساعت1:4توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

" دلنوشتهايي براي ساعت ده (2) sh " تو نميداني ولي اين اولين بارنيست.. من سالهاست كه در پي تو مسافرم .. من تا آن ناكجاهايي كه تو هرگز نديده اي دنبالت گشته ام... باور كن... من با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا با تو نفس کشیده ام ،با چشمان تو دیده ام مرا از تو گریزی نیست چنانکه جسم را از روح وزمین را از آسمان و درخت را از آفتاب تو دلیل من برای زنده ماندن بودي و هستی و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام علت بودن من تو هستی و پاسخ من به تمام آرزوهايم همين است: " هميشه با تو "

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:shahin,ساعت1:4توسط كيانوش سليماني(فامي) | |

نمي دانم كيستي.. و تو را هرگز تو نديده ام... ولي چرا اينقدر بي قرارت شده ام .. نميدانم.. شايد همين امروز بي تفاوت از كنارم گذشتي...شايد حالا ميخواهي بروی و در اولین نگاه خانه ام را گم کنی، یا در ایستگاه دوم از بین شانه‌ها، شانه‌ایی را زیر سربگذاری، حواست هم پیش من نباشد من سال‌هاست در کنار تو خودم را به خواب زده‌ام… اهسته بخوان نميخواهم به اين زوديها بيدار شوم.... kyanoh-sh

+نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت17:28توسط كيانوش سليماني(فامي) | |